«زندگی جاده است، و اگر ازش پرت افتادی یا خواستی میانبر بزنی، خداحافظ: جاده گم شد، تمام شد! و جادۀ بلندتر یعنی زندگی طولانیتر اصل ادامۀ سفر است، نه رسیدن به مقصد؛ گذشته از اینها، مقصد که همیشه یکی است: مرگ.»
«مرگ و پنگوئن» نوشته آندری کورکف (۱۹۶۱) نویسنده اوکراینی است. کورکف تاکنون ۱۹ رمان نوشته است که «مرگ و پنگوئن» برجستهترین آنهاست. طنز سیاه، وقایع پس از فروپاشی شوروی و سورئالیسم درونمایههای این اثر به یادماندنی کورکف است. این کتاب کورکف به ۳۷ زبان زنده دنیا ترجمه شده است.
در اوکراین دهۀ ۹۰ میلادی، فاصلۀ زندگی تا کشته شدن به دست مافیا، یک پنگوئن است. ویکتور نویسندهای با انگیزه است که با میشا، پنگوئن خانگیاش، تنها زندگی میکند. ویکتور با هدف نوشتن رمان وارد کار میشود، اما از نوشتن آگهیهای ترحیم سر در میآورد. ویکتور با سرخوردگی کارش را ادامه میدهد اما با استقبال سردبیر نشریه مواجه میشود. طولی نمیکشد که ویکتور در مییابد آگهیهای ترحیم او لیست ترور یک گروه ناشناخته است و نشریه تنها یک پوشش است. او و میشا به تلهای کشیده شدهاند که ظاهراً گریزی از آن نیست...
در بخشی از کتاب میخوانیم:
فردا صبح، با آشوب شلیکی از خواب بیدار شد و به ساعتش نگاه کرد:۸:۰۰ رفت طرف پنجره. پایین، یک جیپ پلیسی و یک آمبولانس پارک کرده بودند.
بالا، به آسمان که نگاه کرد، آبی بود، و از پشتِ معماری کسلکنندۀ استالینی، خورشید زردِ کمرنگی بیرون زده بود و وعدۀ آبوهوایی خوش میداد.
پشت میز تلفن نشست و شمارۀ گزارشگر را گرفت.
صدای زنانهای پرسید: «چهکار دارید؟»
«نیکلای الکساندروویچ هستند؟»
«شما؟»
در صدای زن، تنش و اضطرابی را حس کرد. «از روزنامه... اخبار پایتخت....»
«شما؟»
اوضاع پس بود. با با دستی لرزان گوشی را گذاشت. با خودش گفت قهوه، فقط قهوه کارها را درست میکند. لباس پوشید، مشتی آب سرد به صورتش زد و تمام این مدت نام قهوه را مثل وردی تکرار میکرد. رفت پایین طرف بار هتل و سفارش قهوهای سنگین داد.