«گوساله و دوندهی دو استقامت» دو داستان در یک کتاب از نویسنده چینی، مویان است که جایزه نوبل ۲۰۱۲ را در کارنامه خود دارد. مویان (به چینی: کسی که حرف نمیزند) نام مستعار این نویسنده است و نام اصلی وی گوآن مویه است که سال ۱۹۵۵ در شهر کوچک شاندونگ بهدنیاآمد. کسی که حرف نمیزند، عمیق فکر میکند و بیشک همین موضوع به او این امکان را میدهد که ملاحظهکاری و اعتدال مفرط در زندگی را با جسارت و خلاقیت در ادبیات مخلوط کند. کسی که حرف نمیزند، قبل از آنکه همهچیز را یکباره روی کاغذ ثبت کند، ماهها در ذهنش مینویسد. رمانهای طولانی او معمولاً ظرف سی یا چهل روز نوشته شدهاند. کودکی، روستا، فقر، گرسنگی و آموزش نظامی تمهای آشنای دنیای داستانی مویان هستند که از زندگی شخصیاش میآیند.
او قهرمانان و شخصیتهای داستان هایش را از میان مردم عادی برمیگزیند و دغدغهها و درگیریهای روزمره آنها را با مشکلات اجتماعی، سیاست، فرهنگ، اقتصاد و نظم حاکم با طنزی گیرا و گزنده بیانمیکند. او برخلاف نویسندههای نسل خود، فرصت تاثیر گرفتن از رمانهای بزرگ کلاسیک را نداشت. آثار او در روستای زادگاهش ریشه دارند و شاخ و برگشان را حوادث سیاسی چین از انقلاب کمونیستی تا امروز تشکیل میدهند.
داستان «گوساله» اینگونه آغاز شدهاست:
آن وقتها، من نوجوان بودم.
آن وقتها، من شیطانترین نوجوان روستا بودم.
آن وقتها، من تحملناپذیرترین نوجوان روستا هم بودم.
عذابآورترین چیزِ نوجوانی از این دست، این است که نمیفهمد مردم چقدر از او بیزارند. همیشه میرود خودش را جایی میچپاند که اتفاقی در آن میافتد. هر کس هر چیزی که بگوید یا از هر چیزی که حرف بزند، او گوشهایش را تیز میکند؛ سردربیاورد یا نه، باید در بحث شرکت کند. وقتی چیزی میشنود یا میبیند، گشتی توی روستا میزند و آن را برای همه تعریف میکند: اگر به بزرگسالی بربخورد، از آن برایش حرف میزند؛ اگر به یک بچه بربخورد، برای او هم از آن حرف میزند؛ اگر به هیچکس برنخورد، با خودش حرف میزند، انگار اگر جملهای را پیش خودش نگه دارد، دلش میترکد. به اشتباه خیال میکند دیگران دوستش دارند. قادر است دست به هر حماقتی بزند تا دیگران دوستش بدارند.