مقدمه :
از آغاز زندگی امان نفرت در چشمانت موج میزد ...
چرا از منی که از پوست و خونت بودم تنفر داشتی ؟
چرا از منی که خواهرت بودم و به اندازه ی تمام دنیا دوستت داشتم متنفر بودی ؟
از آغاز زندگی ات آتش در چشمانت شعله ور بود ...و آب در چشمان من می درخشید ...
تو بودی دختری از جنس آتش ، خشمگین و تند ... و من بودم دختری از جنس آب ، لطیف و مهربان ...
تو بودی ملکه آتش و من ملکه آب ...
از آغاز زندگی امان دشمن هم بودیم ... و آیا می مانیم ؟