پسری چشم رنگی سودای بازیگری و شُهرت را دارد و در یک فیلم با دختری دیگر آشنا میشود و مسیر زندگی اش تغییر میکند و همین امر موجب میشود میانه ی او با عشق سابقش بهم بخورد و دختری که دوستش دارد خودکشی می کند اما زنده می ماند و اما دام اعتیاد او را از آینده و معروفیت دور می سازد و آواره ی غربت میشود تا اینکه اتفاقی دختری رو می بینه که باعث میشه دوباره به زندگی برگرده ولی فرصت ها منتظر نمی مانن و زندگی به سرعت در جریان است...
با تشکر