جنگ شومی که جز مرگ و نابودی یک سرزمین چیزی به همراه نداشت، جز به اسارت رفتن مردمی بی گناه چیزی به همراه نداشت، جز بی کس شدن شاهزاده ی زیباروی سرزمین چیزی به همراه نداشت؛ شاهزاده ی زیبارویی که مهربانی و زیباییش زبان زد همه بود، شاهزاده ای که از آب لطیف تر بود و از نوادگان آب بود، شاهزاده ای که نوه ی دوست داشتنی استلا بود و او داستانی را رقم می زند که شاید سخت ترین روزهای زندگی اش باشد ولی آیا پایان این داستان که لحظه های غم انگیز و رویایی را به همراه دارد، عشقی که همیشه به دنبالش بود را می یابد؟
( برای خواندن این داستان ابتدا باید جلد اول را مطالعه کنید )