من از مرگ می ترسم! از اینکه دیگر فرصت دیدنت را نداشته باشم، از اینکه تا ابد و دهر حسرت آغوشت بهشت را از من بگیرد ، من از حسرت بی پایان می ترسم! از اینکه کابوس زندگانی تمام شود و هیچ دنیایی آن سوی مرگ نباشد که تو را به من وعده دهد می ترسم.
من از آنچه که در نیمه ی غمگین ماه پنهان است وحشت دارم . شاید باورت نشود اما بدون تو ، از تاریکی های زندگی ام می ترسم ...
دوستان عزیز و همراه ، رمان «ماهتاب» در دست چاپ هستش و جهت آشنایی با نوع نگارش و مضمون رمان ، از شما دعوت می کنم که یک / سوم از رمان رو همراه من باشید.
سپاس از محبت شما !