نگارا بی تو چشمم چشمه سار است
همه رویم به خون دل نگار است
ربودی جان و در وی خوش نشستی
غلط کردم که بر آتش نشستی
چو در دل آمدی بیرون نیائی
غلط کردم که تو در خون نیائی
چون از دو چشم من دو جوی دادی
به گرمابه مرا سرشوی دادی
منم چون ماهی بر تابه آخر
نمی آیی بدین گرمابه آخر؟
نصیب عشق این آمد ز درگاه
که در دوزخ کنندش زنده آنگاه
خلاصه: نیلای یه دختریه که تو زندگی مشکلات زیادی داشته و شکست خورده از همه متنفره ولی به کمک یه روانپزشک تونسته قوی تر از قبل برگرده و..