همان لحظه که نور خورشید از پشت کوه ها گم میشود و ماه در حال بالا آمدن است.
روح شروری در تلاش برای آشوبی دوباره است، ولی داستان نویس با ردای بلند سفید راه میرود و این بار نقابی طلایی به صورتش زده است و وقتی که سیاهی بر شب چیره میشود، با کفش های نوک تیز نقرهاییش سرنخ ها را برای گره های داستان باز میکند.
داستان ها واقعیت های زندگی در رویا هستند و ساعت ها رویایی ترین واقعیت زندگی هستند.