شلاق بر کسی فرود نیامد جز آنکه خود را با هر ضربه پوساند. همه چیز در مورد خانواده است.داستانِ شلاق داستان پدری با گذشته ای سیاه و مادری مصمم است، مادر ...کسی که میتواند خانواده را به سعادت برساند یا به شقاوت. کریستوفر مارشال، شخصیتی ناشناخته و ضدقهرمان برای استبداد در خانواده با لامیا میجنگد، دریغ از اینکه سیاهی های وجود پدر، دیروقتیست که به فرزندان هم منتقل شده است. شخصیت های داستان چه خوب و چه بد، غیرقابل قضاوتند و خواننده میتواند در هر کدام خوبی ها و بدی هایی بیابد...به راحتی نمیتوان گفت حق با پدر، مادر یا فرزندان است، همینکه بدانیم هر انسانی ممکن است شیطان شود کافیست.