بزرگترین کارناوالِ جهان، به راه افتاد...
نقابدارهای کارناوال هرگز حق انتخاب نداشتند!
اجبارها همانند طنابی دور گردنشان آویخته و تا مرز خفه کردن پیش میرفت. انتخابها، همیشه همین اجبارهای اشتباه بودند.
تنها دلقک کارناوال، تمام عمر به دنبال حقیقت گشت،
به دنبال هویت، چیزی که معنا نداشت.
هویت آن چیزی بود که در اینجا معنایی نداشت، هر یک از نقابدارهای کارناوال، در طول زندگی خود، بسته به شرایط هزاران هویت در پشت نقابهای خود پنهان کرده و از آن به عنوان سلاح استفاده میکردند.
و اکنون که کارناوال رو به اتمام است.
کسی باید پیدا شود تا آخرین لبخند را از آن خود کند، دلقک بیهویت هرگز لبخند نمیزند...