خلاصه: در این داستان شاهد جدال و بلوا میان سرنوشت و رویا هستیم. انسانی که سرنوشت تلخ، اما رویای والایی دارد. روحی که هر چقدر بیشتر تقسیم شود، از رویایش دورتر میشود و در سرنوشت تلخ خویش بیشتر غلت میزند. او با خودکاری قرمز این کار را انجام میدهد، روانش را تکه تکه و روح مدرج را خلق میکند. مقدمه: با حجوم انسان ها و محاصره شدنش طوفان سردی میآید و باعث میشود دخترک با شدت زیادی زمین بخورد. اما ایندفعه تفاوتی با بار های قبل دارد. استخوان هایش که تا چند دقیقه قبل درد داشتند، اکنون از هم جدا شدهاند. درست مانند یک اسباب بازی که پیچ و مهره هایش باز میشود. آشنایی به سمتش میآید و با مهربانی به صورتش نگاهی میاندازد و سعی دارد تا استخوان پایش را به کالبدش وصل کند. چیک! عکس توسط عکاس گرفته میشود و فرد آشنا برمیخیزد و لگدی به جثه کوچک دخترک میزند و میرود. این وضعیت بغرنج است. لبخند تلخی روی لب های دخترک مینشیند، دیگر کمک نمیخواهد. حتی دیگر دلش نمیخواهد بلند شود تا ادامه دهد. اشکی از چشمانش جاری و آن دو گوی خسته بسته میشوند.
ویژه دستگاه های Android
دانلود از گوگل پلی دانلود از کافه بازار دانلود از مایکتویژه دستگاه های iOS
دانلود از اناردونی