گاهی دنیا جلوی چشمات برات تیره و تار میشه..زندگیت میشه مثل جهنم..صددرصد اونموقع هست که جفت دستاتو به اطرافت بازو از بقیه طلب کمک میکنی..شده قلبت بگیره..نفست دیگه بالا پایین نره؛صدایی ازت درنیاد.. تمام علائم حیاتیتو...از دست بدی...ولی تلاش میکنی برای زنده موندن...زنده موندن یه زن بزرگ ترین معجزه ایندنیاست.....بقای یه زن..تنهاییاش..زجه هاش..اون زن منم...اینم داستان زندگیمنه..زنی که از میون تاریکی فرار کردوبه روشنایی رسید...